جوانان صدیق زهی

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    در سال 1345 ه‍.ق هیجدهم شعبان المعظّم، روز دوشنبه، گریه ی طفلی در فضای دهکده ی باهو کلات طنین انداز شد و کلبه پدر و مادر را به نور جمال خویش، منور ساخت. این نور تنها به یک کلبه یا روستا اکتفا نکرد بلکه تمام بلوچستان و حتی بعضی کشورهای دیگر را نیز تحت الشعاع قرار داد. این نوزاد حضرت مولانا محمد عبدالله روانبد فرزند «مولانا محمد یحیی» پیشوای مذهبی باهو کلات بودند.یکسال پس از تولد مولانا والد گرامی ایشان از باهوکلات به راسک و از آنجا به پیشین نقل مکان کردند. مولوی عبدالله در همان اوان کودکی آثار ذکاوت و هوش از سیمایش آشکار بود. در پنج سالگی شروع به خواندن کرد. ایشان بیشتر کتابهای درسی را از محضر والد بزرگوار فراگرفتند. سپس در سال 1371 ه‍.ق برای پایان تحصیلات و اخذ مدرک به کراچی پاکستان رفتند و در مدرسه ی مظهر العلوم مدرک تحصیلی را دریافت کرد.مولانا پس از بازگشت از کراچی در «دشت سنت سر» به عنوان پیشوای مذهبی آن محل، سکونت اختیار کرد؛ اما چند ماه بعد هنگامی که والد گرامی ایشان در مکه وفات یافتند، ایشان ناگزیر به پیشین باز گشتند و امامت و پیشوایی آن منطقه را به عهده گرفتند. دراین سالها مولانا کمرهمت بستند و به تبلیغ و ارشاد مردم مشغول شدند. قضاوتش آنچنان عادلانه بود که نه تنها مردم پیشین، بلکه از راههای دور و دراز به محضر شرع و قضاوت ایشان حاضر می شدند. در سال 1388 ه‍.ق مدرسه ی دینی تعلی جوانان صدیق زهی...
    ما را در سایت جوانان صدیق زهی دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : siddego بازدید : 182 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 21:55

    داستان عاشقانه سسی و پنّو بلوچستان پاکستاناين داستان که طرفداران زيادي دارد در بين دو سرزمين‏ سند و بلوچستان که همسايه هستند رخ ميدهد و تمامي‏ داستان متعلق به شهر''''بهمبهور،،است و چون‏''''هـ،،در اغلب‏ زبانهاي پاکستان تلفظ نميگردد نام شهر مذکور را از اين‏ پس‏''''بمبور،،خواهيم نوشت.داستان عاشقانه سسی و پنّو بلوچستان پاکستان در اين شهر پرمکنت برهمن پير ثروتمند کوري با زن‏ خود زندگي ميکرد.برهمن و زنش از همه لحاظ خوشحال‏ بودند ولي نداشتن فرزندي که بتواند ذريهء آنان را در روي‏ زمين پايدار بدارد سعادت آنها را ناکامل گذارده بود.پس از ساليان دراز و نذر و نيازهاي بسيار دعاي آنان‏ اجابت شد و دختري بر آنان زاييده گرديد.برهمن و زنش‏ بي‏اندازه شادمان شدند و کسان خود را براي جشن گرفتن‏ اين رويداد خجسته دعوت کردند.مطربان بنواختن‏ آهنگهاي شادماني مشغول بودند و طبق سنت هندوان هنودي‏ چند بر آشکار نمودن طالع و آيندهء کودک تازه بدنيا آمده‏ مشغول بودند.بناگه يکي از کشيشان فرياد برآورد ''''خداوندا،چه مصيبتي،،!مهمانان جوياي علت شدند ولي کشيش که در دنياي‏ خود فرو رفته بود از جواب خودداري کرد.تا پدر کودک از او علت را پرسيد.کشيش در اين موقع جواب‏ داد''''معذرت ميخواهم که آنچه را در آيندهء اين دختر مي‏بينم‏ بازگو کنم،ولي او با اينکه بدرجه‏اي از زيبائي خواهد رسيد که نقل زيبائيش همه‏جا را فرا گيرد،با مردي جوانان صدیق زهی...
    ما را در سایت جوانان صدیق زهی دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : siddego بازدید : 207 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 21:55